اگه یه شب خوابت نرفت
خستگی ها یادت نرفت
بیدار نشستی تا سحر
خیره شدی به قفل در
اگه دیدی که ساعتم خوابیده و راه نمی ره
پنجره های غم زده فقط شبا نشون می دن
بدون که نفرین منه آتیش به جونت می زنه
خنجرالتماس من به استخونت می زنه
می گیره از چشای نازه تو لذت خواب راحتا
تا صبح باید نگاه کنی عقربه های ساعتا
اگه روزای بی کسی تنها نشستی با دلت
گشتی پی خیال من با اون خیال باطلت
دیدی که دست روزگار گرفته دستما
نمی تونی گریه کنی مرگ نگاه خستما
بدون که نفرین منه
|